در تداول عامه، خرج کردن برای پیشرفت کاری: فلانی دویست تایی مایه رفت تا... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پول خرج کردن. در خرج غلتیدن برخلاف میل خود و از روی کره و اجبار: در مرافعه ای که با فلان کس داشتیم سیصد تومان مایه رفتیم تا یارورا محکوم کردیم. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
در تداول عامه، خرج کردن برای پیشرفت کاری: فلانی دویست تایی مایه رفت تا... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پول خرج کردن. در خرج غلتیدن برخلاف میل خود و از روی کره و اجبار: در مرافعه ای که با فلان کس داشتیم سیصد تومان مایه رفتیم تا یارورا محکوم کردیم. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
سرمایه ساختن. اساس قرار دادن. وسیله ساختن: هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت چو روزگار برآمد نه مایه ماند ونه سود. ناصرخسرو. ، نیرو گرفتن. استعداد یافتن. آرایش یافتن: مگر که باغ زنیسان چو ملک مایه گرفت ز طبع و خاطر خورشید خسرو ایران. مسعودسعد. - مایه گرفتن ابر، اشباع شدن آن. بارور شدن ابر: گذشته بابنه آنجا که مایه گیرد ابر رسیده با سپه آنجا که ره نیابد باد. فرخی. ، نان برای کسی پختن. از کسی شکوه و شکایت کردن و مقدمات تنبیه و گرفتاری او را فراهم آوردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). در غیبت کسی او را در نزد دیگری منفور و مکروه ساختن. سعایت و چغلی کسی کردن. کسی را نزد دیگری مقصر و گناهکار نمودن در غیبت او. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مایه آمدن شود
سرمایه ساختن. اساس قرار دادن. وسیله ساختن: هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت چو روزگار برآمد نه مایه ماند ونه سود. ناصرخسرو. ، نیرو گرفتن. استعداد یافتن. آرایش یافتن: مگر که باغ زنیسان چو ملک مایه گرفت ز طبع و خاطر خورشید خسرو ایران. مسعودسعد. - مایه گرفتن ابر، اشباع شدن آن. بارور شدن ابر: گذشته بابنه آنجا که مایه گیرد ابر رسیده با سپه آنجا که ره نیابد باد. فرخی. ، نان برای کسی پختن. از کسی شکوه و شکایت کردن و مقدمات تنبیه و گرفتاری او را فراهم آوردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). در غیبت کسی او را در نزد دیگری منفور و مکروه ساختن. سعایت و چغلی کسی کردن. کسی را نزد دیگری مقصر و گناهکار نمودن در غیبت او. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مایه آمدن شود
خسوف شدن، لکه شدن صورت یا عضوی از بدن بطور دایم. توضیح مردم پندارند که در هنگام کسوف ماه مادر چنین شخصی با ناخن صورت یا عضوی از بدن خود را خارانده همانجا در طفلی که در شکم داشته لکه دار شده
خسوف شدن، لکه شدن صورت یا عضوی از بدن بطور دایم. توضیح مردم پندارند که در هنگام کسوف ماه مادر چنین شخصی با ناخن صورت یا عضوی از بدن خود را خارانده همانجا در طفلی که در شکم داشته لکه دار شده